یکی از آیاتی که در شأن امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده، آیه 207 سوره مبارکه بقره است:
وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ.
و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.
شروع ماجرا
ماجرا از این قرار است که جمعی از قریش در دار الندوه جمع شدند تا درباره نوع برخورد با پیامبرصلی الله علیه وآله تصمیم بگیرند. در نهایت طبق خواسته ابوجهل، تصمیم گرفته شد از هر قبیله جوانی دلیر انتخاب شود و شبانه بر پیامبر صلی الله علیه وآله حمله کنند و دستهجمعی او را در خانهاش بکشند؛ زیرا در این صورت، خون او در میان همه قبایل پراکنده میشد و بنیهاشم که خاندان و خونخواهان پیامبر بودند، نمیتوانستند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار مجبور میشدند به گرفتن دیه رضایت دهند[1].
ابناثیر در کتاب الکامل فی التاریخ گفته است، شیطان به شکل پیرمردی در این جلسه حاضر شد و مشرکان را راهنمایی کرد.[2]
به دنبال تصمیم قریش بر قتل پیامبر صلی الله علیه وآله، جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شد و او را از نقشه مشرکان آگاه ساخت و دستور خداوند برای هجرت را ابلاغ کرد.
در آیه ۳۰ سوره انفال آمده است:
وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ.
و [یاد کن] هنگامى را که کافران درباره تو نیرنگ مىکردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا [از مکه] بیرون کنند، و نیرنگ مىزدند، و خدا تدبیر مىکرد، و خدا بهترین تدبیرکنندگان است.
بنابراین پیامبر صلی الله علیه وآله تصمیم گرفت قبل از آمدن مشرکان، خانه خود را به طرف یثرب ترک کند.[3]
در شب اول ماه ربیع الاول پیامبر صلی الله علیه وآله برای آنکه مشرکان از هجرت او آگاه نشوند، به علی علیه السلام فرمود:
«مشرکان میخواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در بستر من میخوابی تا من به غار ثور بروم؟» امام علی علیه السلام گفت: «در این صورت شما سالم میمانید؟» پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «آری.» علی علیه السلام تبسمی کرد و سجدۀ شکر به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: «آنچه را که مأمور شدهای انجام ده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد...[4]» سپس پیامبر صلی الله علیه وآله، علی علیه السلام را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند.[5]
وقتی علی علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه وآله خوابیده بود، جبرئیل در بالای سر او و میکائیل پایین پای او آمدند و جبرئیل گفت: «خوشا به حال کسانی چون تو ای فرزند ابو طالب! که خدا در برابر فرشتگان به تو مباهات میکند.[6]»
مشرکان از ابتدای شب، خانه پیامبر صلی الله علیه وآله را محاصره کردند و قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد، اما ابولهب گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند و بعدها عرب درباره ما میگویند حرمت فرزندان عموی خویش را شکستند[7].
علی علیه السلام درهای خانه را بست و پردهها را کشید، آنان با سنگ به علی علیه السلام که در بستر خوابیده بود زدند تا مطمئن شوند کسی در بستر خوابیده است و شک نداشتند که وی رسول خداست[8]. صبح که با شمشیرهای برهنه به خانه هجوم بردند، وقتی علی علیه السلام را در بستر رسول خدا صلی الله علیه وآله مشاهده کردند، گفتند: محمد کجاست؟ علی علیه السلام فرمود: «مگر او را به من سپرده بودید که از من میخواهید؟ کاری کردید که او ناچار شد خانه را ترک کند».
در این هنگام به سوی علی علیه السلام یورش بردند و او را آزردند و سپس از خانه بیرون کشیده، کتک زدند. ساعتی هم در مسجدالحرام زندانی کرده، سپس آزادش کردند[9]. آنها در جهت مدینه به تعقیب پیامبر صلی الله علیه وآله پرداختند در حالیکه غار ثور در سمت دیگر قرار داشت[10].
در نقل دیگری آمده است که علی علیه السلام وقتی آنان را مشاهده کرد که شمشیرهایشان را کشیدهاند و به سوی وی میآیند، با ترفندی شمشیر خالد بن ولید را که در پیشاپیش همه بود، گرفت و آنان را از خود دور کرد. آنها گفتند: ما با تو کاری نداریم، ولی بگو که محمد صلی الله علیه وآله کجاست؟ فرمود: من اطلاعی از وی ندارم. پس قریشیان به جست و جوی رسول الله صلّی اللّه علیه و آله پرداختند[11].
نزول آیه در شأن علی علیه السلام
علمای شیعه [12]و گروهی از علمای اهل سنت[13] معتقدند آیه اشتراء (آیه ۲۰۷ سوره بقره) در شأن علیعلیه السلام در ماجرای لیلة المبیت نازل شده است.